حكماي اسلامي همچون ابنسينا و ملاصدرا در مباحث انسانشناختي خود، به بيان ويژگيهاي نفس و از جمله اثبات تجرد آن پرداختهاند. با استقرا در آثار اين دو حكيم، ميتوان ملاحظه كرد كه براهين مثبِت تجرد نفس تماماً بر اساس نفي ويژگيهاي جسم و مادة بدني استوار شدهاند؛ بهاينمعنا ك چکیده کامل
حكماي اسلامي همچون ابنسينا و ملاصدرا در مباحث انسانشناختي خود، به بيان ويژگيهاي نفس و از جمله اثبات تجرد آن پرداختهاند. با استقرا در آثار اين دو حكيم، ميتوان ملاحظه كرد كه براهين مثبِت تجرد نفس تماماً بر اساس نفي ويژگيهاي جسم و مادة بدني استوار شدهاند؛ بهاينمعنا كه نفس، فاقد ويژگيهاي بدن و جسم است و از اينرو تجرد آن به اثبات ميرسد. بعنوان نمونه، مادة بدني داراي كميت، وضع، تغيير، انقسامپذيري و تناهي افعال است و ضعف، كهولت و خستگي عارض آن ميگردد و علم به بدن و افعال آن نيز حصولي و تابع وضع و محل است. اين دو فيلسوف با نفي و سلب اين خصايص از نفس، تجرد آن را به اثبات ميرسانند و بنابرين، شناخت نفس و اثبات تجرد آن جز با شناخت بدن و سلب ويژگيهاي بدني از آن امكانپذير نيست. در اين نوشتار، علاوه بر بازنويسي براهين اثبات تجرد نفس و تعيين جايگاه كليدي بدن در آن، الگويي كلي براي مجموع اين براهين طراحي و عرضه شده است.
پرونده مقاله
رابطة نفس و بدن يكي از مسائل و معضلات فلسفه است. نظرية دوگانه انگاري جوهري (دكارتي و افلاطوني) يكي از راهحلهاي اين معضل است. آنها معتقدند نفس و بدن دو جوهر و قلمرو متفاوت هستند و داراي ويژگيهاي خاص خود. فلاسفة ذهن معاصر براي برونرفت از مشكلات دوگانهانگاري جوهري، دي چکیده کامل
رابطة نفس و بدن يكي از مسائل و معضلات فلسفه است. نظرية دوگانه انگاري جوهري (دكارتي و افلاطوني) يكي از راهحلهاي اين معضل است. آنها معتقدند نفس و بدن دو جوهر و قلمرو متفاوت هستند و داراي ويژگيهاي خاص خود. فلاسفة ذهن معاصر براي برونرفت از مشكلات دوگانهانگاري جوهري، ديدگاههايي اتخاذ كردهاند. نظريههاي رفتارگرايي و اينهماني ذهن و بدن، نفس بعنوان جوهر را انكار كرده و بجاي لفظ «نفس»، ذهن و حالات ذهني را بكار ميگيرند و بترتيب معتقدند: حالات ذهني همان حالات رفتاري و مغزيند. اما حاميان كاركردگرايي با عنايت به مشكلات دوگانهانگاري و ديدگاههاي رفتارگرايي و اينهماني ذهن و مغز، تفسيري بيطرفانه از ذهن (مجرد يا فيزيكي بودن ذهن) دارند و حالات ذهني را همان حالات كاركردي ميدانند كه بر اساس درونداد، برونداد و ساير حالات ذهني، نقشهاي كاركردي خاصي را ايفا ميكنند.
حكما و متكلمان اسلامي نيز با معضل نفس و بدن و دوگانه انگاري جوهري (افلاطوني) مواجه بودهاند. ابنسينا و سهروردي تقدم نفس بر بدن (نظرية افلاطون) را انكار نموده اما ذات نفس را مجرد و بدن را جسماني ميدانند. بيشتر متكلمان، نفس بعنوان جوهر مجرد و قائم بذات را رد نموده و نفس را جسم لطيف ميدانند. ملاصدرا همانند كاركردگرايان، به مشكلات جوهر مجرد دانستن يا جسماني بودن نفس واقف بوده و معتقد است: ذات نفس، مجرد صرف و مادي صرف نيست بلكه نفس در ابتدا جسماني است و سپس با حركت جوهري، مجرد ميگردد؛ نفس بر اساس وحدت حقة ظلّيه، جامع و برزخ جسمانيت و تجرد است و بر اساس حالات مراتبش، مادي و مجرد ميگردد.
هرچند هم كاركردگرايان و هم ملاصدرا، مجرد و جسماني بودن محض ذهن (نفس از نگاه ملاصدرا) را انكار نمودهاند اما ملاصدرا از آنجايي كه هستي را منحصر به طبيعت ندانسته، دقيقتر از كاركردگرايان ـ كه نگاه فيزيكاليستي به ذهن دارندـ رابطة نفس و بدن را تبيين كرده است.
پرونده مقاله
بحث از رابطة نفس و بدن همواره از مسائل چالشبرانگيز بوده است. مهمترين مشكل در اين بحث، چگونگي رابطة نفس «بمثابه وجودي مجرد» با بدن «بمثابه وجودي مادي» است. بسياري از انديشمندان براي پاسخ به اين مسئله، نظرياتي ارائه كردهاند. در پژوهش حاضر، با روش توصيفي ـ تحليلي، به ب چکیده کامل
بحث از رابطة نفس و بدن همواره از مسائل چالشبرانگيز بوده است. مهمترين مشكل در اين بحث، چگونگي رابطة نفس «بمثابه وجودي مجرد» با بدن «بمثابه وجودي مادي» است. بسياري از انديشمندان براي پاسخ به اين مسئله، نظرياتي ارائه كردهاند. در پژوهش حاضر، با روش توصيفي ـ تحليلي، به بررسي و مقايسة ديدگاه رفتارگرايي ـ كه يكي از نظريات مهم در فلسفه» ذهن استـ با ديدگاه ملاصدرا بعنوان برجستهترين فيلسوف اسلامي، پرداخته شده است. نتيجه اينست كه هم رفتارگرايان و هم ملاصدرا در شمار يگانهانگاران نفس(ذهن) و بدن جاي دارند، با اين تفاوت كه از نظر رفتارگرايان، نفـس و حـالات نفـساني چيزي جز رفتـار بيرونـي انـسان نيست؛ در واقع، در اين رويكرد تجرد نفس و حالات غيرمادي آن انكار ميشود. اما ملاصدرا با استفاده از مباني خاص خود، از جمله حركت جوهري اشتدادي و جسمانيةالحدوثبودن نفس، رابطة نفس و بدن را از نوع تركيب اتحادي ميداند. در نگاه او، نفس در عين اينكه جوهري واحد است، بدليل اشتمال بر مراتب گوناگون، هم از مرتبة ماديت و جسمانيت و هم از مراتب تجرد ـ اعم از تجرد مثالي و عقلي ـ برخوردار است. بعبارت ديگر، يك حقيقت واحد متصل است كه در مراتب پايين، بدن و در مراتب بالا، نفس است.
پرونده مقاله